اخبار و اطلاع رساني نمایش نسخه اصلی

دل نوشته

دل نوشته

1331

من هميشه از نوشته هاي استاد شفيعي كدكني بسيار آموخته ام و  لذت برده ام.اخيرا دو كتاب ايشان  رو مي خوندم نكاتي در آن ها بود كه دريغم آمد ننويسم.
در كتاب با چراغ و آينه در تاثير شعراي معاصر از ادبيات فرنگي اينگونه نوشته است :...مي خواستم ستايشي كنم از هنر شاعران بزرگي كه در عصر ما،با الهام از «جهان شعري» سرزمين هاي ديگر،شعر فارسي را رنگ وبوي تازه اي داده اندو«هواي تازه » اي را وارد ريه شعرفارسي كرده اند.همين و بس.و.......«تمام تحولات و بدعت ها و بدايع شعر مدرن ايران تابعي است از متغير ِ ترجمه درزبان فارسي»...به ياد زماني مي افتم كه چه مقدار مورد طعن وانتقاد كساني واقع شدم كه چرا با ساز ايرني آثار بزرگان موسيقي غربي را مي نوازم؟ من كه هرگز معلم و استادي نداشتم اكنون مي فهمم كه اين آثار چه تاثير مثبتي در روند رشد من داشتند.و اجراهاي اينگونه چه غربي و چه تاثير پذيرفته از آن چگونه جمع زيادي را به موسيقي  و تار علاقه مند كرد.چگونه جمعي اسير سنت هاي كهنه موسيقي  كه به استخوان هاي قد ما افتخارمي كنند و از آن دسته اند كه شعارشان اين است كه « من آنم كه رستم بود پهلوان» ،سدي مي شوند در برابر رشد و حركت ديگران و به قول اخوان
 از انچه جستني است نجويند غير عيب      از آنچه خوردني است فقط غبطه مي خورند
 بي كارگان عاطل  و باطل    نشسته اي     كز  كار  كردن  د گران    رنج    مي  برند
و گويا اين جزوي از تاريخ است كه به قول خواجه ي شيراز قوت دانا همه از خون جگر مي بينم ـ البته خود را مصداق دانا نمي بينم .ـ اما اين نوشته هاي گهر بار استاد شفيعي كدكني را تائيدي پنداشتم بر روند حركت هنري خويش هر چند اگر بخواهم برخي كار هاي بيست سال پيش از اين را دوباره اجرا كنم حتمن صورت ديگري پيدا خواهد كرد و اين جزوي از روند حركتي است كه من آن را رو به رشد مي انگارم .اما مقوله ي هنراز جنس دنيايي است سخت پر رمز و راز و ناشناخته ، حداقل در بسياري موارد.حداقل  اگر مراد نيافته باشم ميدانم به قدر وسع كوشيده ام . آن قدر براي موسيقي و به ويژه موسيقي ايراني احترام قايلم كه كوشيده ام اجراهايم عنصري از شكوه و غرور را در خاطر شنونده تجسم كند .چه به قول صادق هدايت گرامي اين موسيقي مرا ميكشد وتا به سر منزل جنون مي برد....من خود را وامدار استاد وزيري و صبا و خالقي و...ميدانم.وقتي اثار آنان را با گوش جان مي شنوم احساسي را تجربه مي كنم كه هرگز با شنيدن هيچ اثري ندارم و اين براي من موهبتي است عظيم و سترگ.من با موسيقي نفس مي كشم و زندگي مي كنم و تفاوت شكوه و زيبايي و تاثير آن ها را و چگونگي امتزاج آن ها را مي فهمم درك مي كنم و مست مي شوم.همين و بس.