درد دل هنرجويی با كيوان ساكت در باره ی اوضاع آشفته هنر امروز
سوال يكي از هنرجويان ساكت از وي( در واقع درد دلي با ساكت)و پاسخ وی
سوال يكي از هنرجويان ساكت از وي( در واقع درد دلي با ساكت)و پاسخ وی
اگر اینطور است که شما می فرمایید پس چرا تولید آثار موسیقی فاخر و متعالی روز به روز به قهقرا می رود یا همواره در دوران های مختلف مهجوربوده است وبا عدم اقبال مناسب مواجه می شود و مع الاسف در دوران حاضررفته رفته جای خود را به موسیقی مبتذل و فاقد معیار های هنری می دهد و نوابغی چون وزیری و خالقی و کسایی و مشکاتیان و ... در تنهایی و عزلت خاموش و به بوته فراموشی سپرده می شوند.آیا این بدین معنی نیست که رنگ و بوی نیاز ها و دردها و شادی های مردم این زمان به کلی دگرگون شده است که دیگر نمی تواند منبع الهامی برای نخبگان و نوابغ باشد؟آیا نمی توان نتیجه گرفت که مخاطب ناآگاه است که دیگردر برقراری ارتباط سمپاتیک با نخبگان هنر نا توان است؟ این درد و معضل به اعتقاد شما از کجا نشات می گیرد؟ هنرمند یا مخاطب؟ کدام از مسیر صحیح شناخت و التزام به مسئولیت خود منحرف شده اند؟
جواب ساكت :
وحيد گرامي
اولا بگم من خوشحالم كه اين به اين مسائل ميانديشي
همانگونه كه پيشتر گفتم اثار هنري يك جامعه بازتاب نوع زندگي و تفكر حاكم بر روح آن جامعه است. امروز جامعه ي ما در يك انحطاط فكري و فرسايشي فرو رفته كه بيرون امدن از ان سالها زمان خواهد برد و باالطبع اثار هنري ساخته شده در اين دوره از ان مستثنا نيست.البته اثار فاخر كم و بيش خلق مي شوند انهم از سوي كساني كه فارغ از اين انحطاط هنوز دغدغه ي موسيقي و هنر دارند وهنر خود را به مناسبت ها نفروختندو پاچه خوار صاحبان قدرت نشده اند.اما نادر ياب و كمند.اشتباه نكن وحيد گرامي؛ موسيقي فاخر به قهقرا نمي رود؛بلكه ان احساسي غرور و سربلندي كه لازمه ي به وجود اوردن اثار هنري باشكوه است امروزه كمياب است.چون اين احساس در لايه لايه ي جامعه فراموش شده.روح حاكم بر جامعه امروز سرشكستگي و نااميدي و جدال براي گذران روزمره است به غير از يك عده موج سوار فرصت طلب ريا كار از خدا بي خبر.حرف شما مانند اين است كه از برخي از سرنشينان يك هواپيماي در حال سقوط انتظار داشته باشي سقوط نكنند.هر چند امروز تا به الان برخي(بسياربسيار اندك)از سقوط خود جلوگيري كرده اند و اگر در پاره اي اوقات سخني از ان شكوه و ... مي رود فقط به مناسبتي است وانباشته از ريا. موسيقي باشكوه و فاخر ساخته نمي شود بل انچه ساخته مي شود موسيقي كم محتوا و بازاري است در قالب موسيقي فاخر.فقط با واژه ها بازي مي شود.اصلا همين كلمه فاخر از كجا به جان اين موسيقي افتاده مگر موسيقي پيش از اين كه وزيري ها و خالقي ها و صبا ها ومحجوبي ها و تجويدي ها و خرم ها و ...ميساختند زيبا و با شكوه نبود؟امروز حكايت" چنان خشكسالي شد اندر دمشق ...." در باره ي جامعه ي ما مصداق دارد.آنچه جايش خالي است غرور ملي و ارزش هاي واقعي و صداقت كه جاي خود را به دورويي و نفاق وريا و ...داده استاز اين چنين جامعه اي چگونه ميتوان انتظار داشت هنرمندش كه چشمش به دست ارباب قدرت است و خودش به انچه مي سازد اعتقاد ندارد دست به خلق موسيقي باشكوه زند؟اصلا اين شكوه و غرور و عظمت را نميبيند چه برسد احساس كند. هنرمندي كه سعي در كسب مال دارد به هر قيمتي چگونه مي تواند بار رسالتي را بر دوش حمل كند.از ان اواز خوان بيسواد كه صدايي زيبا داشت يادت ميايد چگونه خود را به اغوش كسي پرت كرد كه به او اعتقادي نداشت و از ديده ي مردم طرد شد؟ هر چند كه هنوز مانده خاكستر گرمي جايي.... با اينكه ابرهاي همه عالم در دل انديشمندان و عاشقان مي گريند.